black flower(p,253)

black flower(p,253)


# خونه

به محض رسیدنشون جونگکوک تهیونگ رو برد تو اتاق تا استراحت کنه و خودش رفت تا روی پرونده ش کار کنه یک ساعت گذشت ولی جونگکوک هنوز درگیر مدارک شرکت بود.

که صدای در اتاق کار اومد .

و بدن کوچیک و ظریف تهیونگ نمایان شد .

جونگکوک یک تای ابروش رو بالا انداخت و سوالی به تهیونگ نگاه کرد .

تهیونگ لبش را گزید و جلوتر اومد

تهیونگ : جونگکوک من گشنمه تو اصلا به من اهمیت نمیدی ، اصلا برات اهمیتی دارم ؟

جونگکوک : متاسفم تهیونگ شرکت پدر ممکنه برشکسته شه ،معلومه تو مهم ترین فرد توی زندگیمی .

تهیونگ : برام مهم نیست ولی من از تو باردارم تو باید مسئولیتت رو درست انجام بدیی، نه تو حتی منو دوست نداری .

جونگکوک : چیشد الان تهیونگ احساس ضعف میکنه که من بهش ثابت کنم دوسش دارم ؟🧠

جونگکوک : معذرت میخوام ته ته ، من عاشقتم کوچولو .

تهیونگ : به من‌ نگو کوچولو غولللللل.

جونگکوک از پشت میز بلند شد تهیونگ رو برآید بغل کرد و هر چقدر تهیونگ مقاومت کرد ولش نکرد و به سمت آشپزخونه راه افتاد و تهیونگ رو روی اُپن گذاشت .

تهیونگ : من نودل نمیخوام باید بریم خرید ‌.
دیدگاه ها (۸)

black flower(p,254)

black flower(p,255)

black flower(p,252)

black flower(p,251)

black flower(p,309)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط